تنها نزار منو
تنها سفر نکن . سفر نکن
این دل شکسته از یاد رفترو دیونه تر نکن
چشمای خیس من این چشمهای غم دیونه تو ان
ای رود مهربون از روز وصلمون چیزی بگو به من
حرفی بزن گلم
من کم تحملم
با گریهای تو روزای شادم از یاد میبرم
اما چه فایده می ترسم عاقبت از یاد تو برم
نظرات دیگران ( ) |
در به روی لذت دنیا مبند
زندگی یعنی نشاط عارفان
زندگی پیوند دل پیوند جان
زندگی یعنی شراب لحظه ها
زندگی یعنی سراب بی بها
گاه باید دل به این و آن سپرد
گاه باید کند و به توفان سپرد
گاه باید صبر را دیوانه کرد
گاه باید زلف شب را شانه کرد
استاد حسنعلی محمدی
نظرات دیگران ( ) |
دلم خیلی گرفته . خالم رفته مکه و من ... . می خوام اگه امام رضا بتلبه به هر قیمتی که شده تو هفته آینده برم مشهد . می خوام برم تو حرمش دربست بشینم و بگم آقاجون من بدبختم من بیچارم من گناهکارم من از همه جا رونده شدم . منو بگیر تو آغوش لطف و کرمت . می خوام برم گریه کنم . می خوام برم درد دلمو بگم . می خوام برم و بگم آقا دوست دارم . آقا نوکرتم و بگم ...
نظرات دیگران ( ) |
عاشقان جان را فدای قامت جانان کنید
خود پرستان فکر زرق و برق و آب و نان کنید
خون فرهاد بلاکش را به مستی می خورند
سرزمین عشق را با تیشه ها ویران کنند
روبهان را شیر کردند و سگان را گرگ شب
گرگ ها آزاد و در زنجیرها شیران کنند
استاد حسنعلی محمدی
نظرات دیگران ( ) |
شمعها می سوزند تا آخرین سو سویشان
تمام وجود خود را می سوزانند تا ز روشنایی خود بدهند آنچه را که منشع تمام خوبیهاست
همه ما شمعیم و می سوزیم می سوزیم تا آخرین لحظه
اما خوشا به حال کسی که می سوزه برای معشوقش و معشوقش هم می سوزه برای اون
و بدا به حال کسی که می سوزه برای اینکه اتاق تنهایی و تاریک خودشو روشن کنه
انقدر می سوزه که از گرمای وجود خودش آب می شه و حتی کسی نیست که وقت آب شدن ازش خدا حافظی کنه
خوشا به حال کسی که می سوزه برای عشقش و عشقش هم می سوزه برای اون ...
نظرات دیگران ( ) |
همه کویرها و همه بیابانهای دنیا یه روزی دریا بودن و همه دریاها و اقیانوسهای بزرگ یه روزی به کویر تبدیل می شن
همون دریاهایی که تو خیالشون فکر می کردن بزرگن و تنها نیستن
دریا دریا تو از این همه قطره بوجود اومدی قطرهایی که کنار هم بودن و تنها نبودن
دریا دریا تو بزرگ بودی تو آبی بودی برنگ آسمون ولی خشک شدی از بین رفتی
حالا تو بگو تکلیف من تو این دنیا چیه
شاید وقتی منم مثل تو خشک شدم از این تنهایی در بیام
شاید تو اون دنیا یکی دلش به حال من بسوزه و کناره من بشینه روی یه تخته سنگ و به حرفهای نگفته من گوش بده بعد هم خیلی اروم بره...
نظرات دیگران ( ) |
هر شام و سحر تویی قرار دل من
دل بند منی تو ای بهار دل من
یک غنچه ی گل شکفت در سینه ز عشق
هدیه است تو را ز لاله زار دل من
استاد حسنعلی محمدی
نظرات دیگران ( ) |
یادمه از قدیم یعنی از زمانی که بچه بودم وقتی صحبت از دفاع از حق می شد بزرگترا بهترین کسی رو که می خواستن مثال بزنن امام حسین بود و می گفتن امام حسین در راه دفاع از حقش شهید شد و یکی از اهداف شهادتش این بود.
بین کوتاه اومدن یا گذشت کردن و دفاع از حق به اندازه یه مو فاصله هست که موتاسفانه خیلیا هستن که متوجه این فاصله نیستن و بعضی وقتها به جای این که از حقشون گذشت کنن با دعوا و مرافه حقشونو میگیرن و برعکس اونجایی که باید حقشونو با دوا هم که شده بگیرن خیلی راحت گذشت میکنن.
به عنوان مثال می بینی که تو صف نون دعوا شده وقتی میری علتو می پرسی می گن سره جا که کی جلو تر بوده دعوا شده!!! دعوایی که میتونست با یه گذشت ساده حل بشه ولی حالا از یه طرف دیگه یه وقت یه نفر با این که داره به شخصیتش توهین میشه یا به ناموسش توهین میشه هیچی نمیگه و وقتی میگی چرا چیزی نمیگی ؟ میگه ای بابا گذشتو گذشتن برای همین مواقع دیگه!!!
این برخوردها دلیلش اینه که خیلیا وقت گذشت کردنو یا وقت دفاع از حق کردنو نمی تونن تشخیص بدن.
به نظر من تا زمانی که شخصیت یا فهم آدم مورد توهین واقع نشده آدم می تونه گذشت کنه و از حقش بگزره ولی زمانی که به شخصیت و فهم آدم توهین شود باید آدم با تمام وجود و تمام قوا بایسته و از حق خودش دفا کنه حتی اگه به قیمت جونش باشه . این نظر منه و من بهش عمل می کنم
نظرات دیگران ( ) |
تنهایم
تنهای تنها
همچو مرغ مهاجر دور از همسفران تنهایم
هیچ کس نیست که فقط بشنود دردهایم را
هیچ کس نیست که از سینه خالی کند این بغذ گران را
در تنهایی خویش نجوا میکنم با خالق خویش
میگویمش ای هستی من
تو را هست آیا حوصله ناله من؟
نمی دانم آیا می گذارد وقط گران
بر من سیه چهره نادان
ای مهربانم می بینی چگونه دارم ظاهری شاد
ولی آیا دانی دارم باطنی زار؟
سبب از شادی ظاهر
حفظ آبروست لا غیر
تا کی این صورتک خندان
باید باشد بر باتن گریان
خدایا طاقتم تاب است تاب
خدایا تنهای تنهایم در این دنیای وا نفسا
نظرات دیگران ( ) |
من گنهکارم گناهم عاشقی ست
در ره دل اشتباهم عاشقی ست
جلوه ی خورشید ایمانم شکست
پرتو شام سیاهم عاشقی ست
ناله هایم را نمی داند کسی
سوز و ساز و درد و آهم عاشقی ست
بی پناهان را خدا باشد پناه
در شب حسرت پناهم عاشقی ست
عدل را امروز گردن می زنند
عقل و برهان و گواهم عاشقی ست
لشکر نامردمی ها حمله کرد
وای من ! تنها سپاهم عاشقی ست
چشم ها را بسته ام تا ننگرم
کآنچه ریزد از نگاهم عاشقی ست
یوسف مصرم به چاه افتاده هم
چاه و جاه و رسم و راهم عاشقی ست
استاد حسنعلی محمدی
نظرات دیگران ( ) |