من گنهکارم گناهم عاشقی ست
در ره دل اشتباهم عاشقی ست
جلوه ی خورشید ایمانم شکست
پرتو شام سیاهم عاشقی ست
ناله هایم را نمی داند کسی
سوز و ساز و درد و آهم عاشقی ست
بی پناهان را خدا باشد پناه
در شب حسرت پناهم عاشقی ست
عدل را امروز گردن می زنند
عقل و برهان و گواهم عاشقی ست
لشکر نامردمی ها حمله کرد
وای من ! تنها سپاهم عاشقی ست
چشم ها را بسته ام تا ننگرم
کآنچه ریزد از نگاهم عاشقی ست
یوسف مصرم به چاه افتاده هم
چاه و جاه و رسم و راهم عاشقی ست
استاد حسنعلی محمدی
نظرات دیگران ( ) |